
خیر و نیکوکار گرامی شادروان حاج علی اکبر بجستانی مقدم
بجستانی، مرد کار بود و عمل. یک عمر تلاش و مجاهدت و فداکاری، او را به انسانی والا و ارزشمند بدل ساخته بود. او برای کوشش حد و مرزی قائل نبود و دوست داشت تا پای مرگ فعالیت کند.
شادروان علی اکبر بجستانی مقدم، در 23 اسفند سال 1299 در بجستان دیده به دنیا گشود.
دیپلم و خدمتش که تمام شد به استخدام بانک ملی مشهد درآمد. چند سال بعد جرقه تلاشهای اقتصادی در او زنده شد و کار بانک را رها کرد و به سراغ ساخت و ساز رفت. پشتکار و توکلش دست به دست هم داد تا طی چند سال چند پروژه پیمانکاری را به اتمام برساند.
داستان از جایی زیباتر می شود که اعتقادات مذهبی آقای بجستانی او را به سمتی سوق می دهد که بزرگترین واقف آستان قدس رضوی باشد و هر آنچه دارد بگذارد پای ارادتش به ساحت بارگاه رضوی. این ارادت ریشه در تربیت خانوادگی او داشته است.
از زبان آن مرحوم گفته شده: «پدرم هر روز به حرم حضرت رضا علیه السلام میرفت و زیارت نامه میخواند تا مردم بیسواد، پشت سر او قرار بگیرند. و از فیض خواندن زیارت نامه محروم نشوند.
مادرم به این کار راضی نبود و به او می گفت: مگر تو روضه خوان یا مداح شده ای؟ پدرم جواب می داد: من به خاطر ثواب و رضای خدا این کار را می کنم. مادرم باورش نمی شد و فکر می کرد پدرم در قبال این کار، پول دریافت می کند. از این رو یک روز چادر به سرکرده و پوشی های به صورتش می زند و پس از این که پدرم زیارت نامه اش تمام می شود، یک سکه ی یک ریالی به او می دهد. پدرم که مادرم را نشناخته بود، پول را نمی گیرد و می گوید: من برای پول اینکار را نکردم. قصد من ثواب بردن است. پس از این جریان، مادرم دلش قرص و محکم و خیالش راحت شد.
من هم در زندگی ام خاطرات ناخوش نداشتم. همیشه فرد موفقی بودم. چون پشتم به امام رضا علیه السلام گرم بود. هر وقت مشکلی برایم پیش می آمد، می رفتم مشهد، خدمت آقا و مشکلم را حل می کردم. من تا این لحظه هر حاجتی که داشته ام، به وسیله ی امام رضا علیه السلام از خدا گرفته ام. من واقعا آدم خوشبختی هستم.»
همسر مومن
از دیدگاه رسول اعظم (ص)، یکی از سه نشانه ی خوشبختی مرد، داشتن همسری شایسته است. اصولاً در مکتب اسلام، زن و شوهری موفق هستند
که بتوانند یکدیگر را در اطاعت و پیروی از خداوند متعال یاری کنند.
مرحوم بجستانی نیز از نعمت همسر شایسته بهره مند بود و در مواقع مختلف، از کمک ها و مشورت های سازنده و راه گشای او در جهت پیمودن راه خدا استفاده نمود.
«قبل از انقلاب، روزی می خواستم سینما بسازم. دولت برای ساخت سینما وام میداد و من با استفاده از آن میخواستم چنین کاری بکنم. با خودم می گفتم: یک سینما می سازم و شب به شب می آیم و اجاره ی آن را جمع می کنم و میروم. با این کار دیگر لازم نیست از این شهر به آن شهر بروم و ساخت وساز کنم.
وقتی همسرم از نیتم آگاه شد، مرا از این کار باز داشت و گفت: اگر هرکس به واسطه ی دیدن فیلم در این سینما گمراه شود، گناهش بر عهده ی توست. جواب دادم: من فیلم های سالم می آورم. فیلم های غیراخلاقی نمی آورم. اما او قانع نشد و گفت: تو خجالت نمیکشی؟ تو پسر ملاحسینی. تو باید مسجد بسازی. مدرسه بسازی نه اینکه سینما بسازی. حرف های او در من اثر کرد و من به جای سینما، مسجد حضرت امیر علیه السلام در امیرآباد انقلاب را ساختم. پس از این ماجرا، کم کم به مسجدسازی، بیمارستان سازی و مدرسه سازی رو آوردم.»
درد آشنای مهربان
مرحوم بجستانی از کودکی طعم فقر و سختی را چشیده بود و به خوبی با درد دل نیازمندان و دشواری های زندگی فقرا آشنا بود. قلب رئوف و مهربان وی، تحمل دیدن مشقت های افراد کم بضاعت را نداشت. به همین خاطر در موارد مختلف دست محرومان را می گرفت و به آنها کمک می نمود. رابطه ی مرحوم بجستانی با بچه ها بسیار گرم و صمیمی بود و هر چه داشت، در راه آسایش بچه های نیازمند هزینه می کرد.
«یک روز وقتی داشتم از کنار روستایی رد می شدم، دانش آموزان کم سن و سال را دیدم که با کفش های نامناسب، 5-4 کیلومتر راه را طی می کنند و به مدرسه می روند. خیلی ناراحت شدم. تصمیم گرفتم مشکلشان را حل کنم و در روستای خودشان مدرسه بسازم. خانه ای در الهیه داشتم. آن را 800 میلیون تومان فروختم و از ترس اینکه مبادا فوت کنم و پول ها در راه مدرسه سازی خرج نشود، همه را یک جا به رئیس اداره نوسازی استان تهران دادم تا با آن 27 مدرسه در نقاط محروم بسازد. اما او قبول نکرد و گفت: پول ها دست خودتان باشد و کار مدرسه سازی آغاز شد.
درهنگام افتتاح یکی از مدارس، من به نظرآباد کرج رفتم. بچه ها حدود 500 متر قطاروار ایستاده بودند و به من گل می دادند. در آن جا به بچه ها گفتم: فکر نکنید من ثروتمند هستم یا ارث پدری دارم یا رانت خواری کرده ام. بلکه این 27 مدرسه را از محل فروش خانه ای که 30 سال قبل برای دوران پیری ام تدارک دیده بودم، میسازم.
من این خانه را ساخته بودم که در چنین زمانی از امکانات آن مانند استخر، کتابخانه و فضای دلباز و فرح بخش اش استفاده کنم، ولی دیدم اگر آن را بفروشم و برای شما مدرسه بسازم، بهتر است. این هدیه را از طرف من قبول کنید. »
و اما شروع مدرسه سازی بجستانی
مرد کار بود و عمل. یک عمر تلاش ومجاهدت و فداکاری، او را به انسانی والا و ارزشمند بدل ساخته بود. او برای کوشش حد و مرزی قائل نبود و دوست داشت تا پای مرگ فعالیت کند.
امروز نام مرحوم علی اکبر بجستانی مقدم در کنار بزرگان مدرسه سازی می درخشد. مدرسه هایش هر سال به بزرگترین موفقیت های علمی، قرآنی و ورزشی دست می یابند. همه انسان ها دوست دارند جاودانه بمانند اما ماندگار شدن آسان نیست. اولین موقوفه ایشان مدرسه ای بود در تربت حیدریه به نام قطب الدین حیدر که بسیاری از مردان دولتی در همین مدرسه درس خواندند.
در اوایل دهه هفتاد با تشکیل مجمع خیّرین مدرسه ساز و فروش خانه اش در تهران توانست در استان تهران به نام ۷۲ تن شهدای کربلا مدرسه بسازد. غیر از آن در ساخت مساجد و امامزاده های بسیاری به صورت مستقیم و غیرمستقیم مشارکت کرد.
این خّیر بزرگ در سن ۸۵سالگی در ۲۵ آذر ماه سال ۱۳۸۵ با همراهی مسئولان به سمت حرم مطهر حضرت رضا (ع) و در جوار حرم مطهر به خاک سپرده شد. یادش گرامی.